داستانک:زهرا یوسفی

ساخت وبلاگ
هر چه باتجربه هستی زود
 قضاوت نکن 

 


یک روز دختری دو سیب دردست داشت مادرش بهش گفت دخترم یکی از سیب هایت رابه من می دهی دختر گازی بر ان سیب وگازی بر سیب دیگر زد لبخند روی لبان مادر خشکید و مادر از دختر نا امید شد.اما دختر دقیقه ای بعد یکی از سیب ها را به طرف مادر برد و گفتبیا مامان این یکی شیرین تر از ان یکی است مادرخشکش زد که چه فکری درباره دخترش کرده بود

 


نام نام خانوادگی.حنانه علیانی نژاد 
مدرسه. توحید
کلاس. هفتم

اواخر بهمن ۹۷

داستانک:زهرا یوسفی...
ما را در سایت داستانک:زهرا یوسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dastanaknevisi9798 بازدید : 54 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 1:31

 [ آبی به رنگ آسمان یا آبیِ آسمان ] تنها بر روی پله ها نشسته بود،چشمان مشکی اَش به آسمان آبی گره خورده بود؛گویا با آسمان نجوا میکرد!ناگهان بادی وزید،حالش دگرگون شد،رنگ از رخسارش پرید،در دلش آشوب شد،بغ داستانک:زهرا یوسفی...ادامه مطلب
ما را در سایت داستانک:زهرا یوسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dastanaknevisi9798 بازدید : 64 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 1:31